حسام حسینزاده
وارد یکی از کلاسهای ششم شدم و مثل همیشه، بدون مقدمه، شروع کردم به پخشکردن برگههای ارزیابی هفتۀ پیش و سطح هرکس را روی برگه نوشته بودم. هرچند هیچوقت اصراری نداشتم و ندارم که همۀ دانشآموزان نمرات یکدیگر را بدانند اما همیشه سعی میکنم جلوی میل فزایندۀ دانشآموزان به پنهانکردن عملکردشان مقاومت کنم و به آنان بفهمانم که باید تبعات رفتارشان را بپذیرند، چه تبعات خوبی باشد و چه تبعاتی بد. بر همین اساس، همیشه خیلی عادی برگهها را بین بچهها پخش میکنم و برگۀ هرکس را به دست خودش میدهم. اوایل سال تعداد بیشتری از بچهها به محض دریافت برگه پنهانش میکردند اما رفتهرفته با گذشت زمان و توضیحاتم در این رابطه، این تعداد کمتر و کمتر میشد و بچهها هم به این درک رسیده بودند که میتوانند بدون آزردن یکدیگر از نمرۀ هم مطلع شوند.
پس از پخشکردن برگهها بدون فوت وقت درسم را شروع کردم. هنوز چند دقیقه از آغاز کلاس نگذشته بود که یکی از بچهها با اشارۀ چشم متوجهم کرد که یکی از دانشآموزانم در حال گریهکردن است و تلاش میکند من متوجه ماجرا نشوم. من هم با اشارۀ چشم به دانشآموز اصطلاحاً «مُخبر» فهماندم که سرش به کار خودش باشد چون از همان ابتدا با همهشان توافق کرده بودم که تحمل نمیکنم کسی «آمار» کس دیگری را به من بدهد و سعی میکردم تا آخرین لحظه بر این اصل پایبند باشم. مثلاً یک بار سر یکی از کلاسهای پنجم یکی از دانشآموزان که اصطلاحاً شاگرد زرنگی هم بود از جایش بلند شد و گفت «آقا فلانی هروقت شما از کنارش رد میشید، پشت سرتون ادا در میاره!» فلانی یکی از بچههای شروشوری بود که پیش از آن هم فهمیده بودم هنوز نتوانستهام ارتباط خوبی با او بگیرم. با جدیت به شاگرد زرنگ کلاس تذکر دادم که این مسئله به او ربطی ندارد و چیزی است بین من و فلانی و تا زمانی که فلانی این کار را به دور از چشمانم میکند، یعنی نمیخواهد من متوجه کارش شوم و تو حق نداری آن را به اطلاعم برسانی. فلانی هر موقع که بخواهد میتواند جلویم ادایم را درآورد تا بتوانیم با هم دربارهاش حرف بزنیم. هرچند شاید در نگاه اول این برخورد چندان مناسب نیاید اما من همیشه بهترین جوابها را از آن گرفتهام. همین فلانی از آن به بعد کمکم رابطهاش با من بهتر و بهتر شد.
ادامه مطلب
درباره این سایت