حسام حسینزاده
تاکنون همۀ روایتهایم از مدرسه بیشتر شبیه روایت فتح بودهاند، روایت کامیابیها و لبخندها و دلخوشیهایم. از آنجایی که بخشی از کسانی که یادداشتهایم از مدرسه را میخوانند و با نظراتشان دلخوشم میکنند جوانترهایی هستند که رویای معلمی را در سر میپرورانند، احساس کردم هرچه زودتر باید پرده از روی دیگر واقعیت بردارم تا انتظاراتشان از خودشان و آیندهشان واقعیتر شود. معلمی به همان اندازه که عرصۀ تجارب یگانه و لحظات بیبدیل و کامیابیهای شکوهمند است میتواند عرصۀ تجارب تلخ، لحظات هولناک و شکستهای ناامیدکننده باشد، درست مثل زندگی. پائولو فریره زمانی گفت بیش از همه متشکر دانشآموزان و دانشجویانش است که هزینۀ آموختنِ او را پرداختهاند. حق با پیرمرد برزیلی است. این دانشآموزانمان هستند که هزینۀ آموختن و تغییرمان را میپردازند و دقیقاً به همین دلیل باید همواره سپاسگزارشان باشیم. البته منظورم آزمون و خطا نیست تا به قیمت تخریب زندگی کودکان تجربه کسب کنیم، همیشه همان قدر که به روی نخستین شکست گشوده هستم، نسبت به تکرارش خشمگین خواهم بود، چه از سوی خودم باشد و چه از سوی دیگران. اما غیرمنصفانه خواهد بود اگر اجازۀ ارتکاب نخستین اشتباهات و تجربۀ نخستین شکستها را به خودمان و دیگران ندهیم. پس امروز میخواهم از تجربۀ یک شکست و مواجههام با آن بنویسم.
ادامه مطلب
درباره این سایت